، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

هانا قلب مامان و بابا

بعد از 32 سال

1393/4/22 13:36
نویسنده : مامان آزاده
372 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از این همه سال یکهو دلم هوای پدرمو کرد نشسته بودمو داشتم به عکسه پدرم نگاه میکردم که یکهو دیدم اومدی اشکامو پاک کردی بهم میگی مامانی چرا گریه میکنی کی اذیتت کرد میگم هیشکی مامان ازت میپرسم این عکسه کیه بهم میگی پدربزرگه تو میگم نه پدر بزرگه شماست با تعجب بهم میگی پدر بزرگه منه و چندبار حرفتو تکرار میکنی تا جواب آره رو بهت دادم بعد شروع کردی به سوال پرسیدن که کجاست . چرا نیست بهت گفتم رفته پیشه خدا با اون عقله کوچیکت بهم میگی بهش بگو بیاد میگم نمیشه

بازم میپرسی چی شد مرد میگم مریض شد میگی مگه هر کی مریض بشه مگه میمیره دیگه نمیدونم بهت چی بگم الهی مامان فدات بشه قیافت در هم رفت ناراحت شدی پشیمون شدم از حرفام

الان دیگه وقتی عکسه بابامو میبینی میدونی کیه ؟

و هر کی که میاد خونه ی مامان جون تندی میری پیشه عکسه بابامو میگی اینی که عینک داره پدربزرگما

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)