، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

هانا قلب مامان و بابا

20 ماهگي و روزهاي عيد 1392

دختر مامان 20 ماهه شد خيلي سخت گذشت اين 13 روز عيد بدون مامان جون تو خيلي دختر بدي شده بودي كشتي منو همش بهونه ميگرفتيهمه ميگفتن بيشتر بهونه گيريهات واسه دلتنگي از مامان جونته راستم ميگفتن از وقتي چشم باز كردي مامان جونت پيشت بود خدا مامان جونتو واسمون بزاره وقتي ازت ميپرسيدم هانا مامان جون كجا رفت؟ميگفتي مكه ميگم رفت مكه چيكار كنه؟ميگي زيارت فداي عقلت بشه مامان چقدر دوست داشتني شدي ماماني يه دنيا دوست داره روز به روز بيشتر عاشقت ميشم چقدر خوشمزه حرف ميزني ميخوام بخورمت اگه چيزي دستم باشه اونو بخواي بهم ميگي بده من-شعر تاب تاب عباسي رو كامل ميخوني.ميگم هانا ماشين بابا چيه؟ ميگي سنم (سمند) كتاب داستانتو مياري ميگي مامان ...
26 فروردين 1392

18 ماهگی

سلام عزیز دل مامان تمام هستی من ١٨ ماهه شدی مبارکت باشه دیگه یاد گرفتی منو باباتو به اسم کوچیک صدا میکنی دیروز صبح وقتی از خواب بیدار شدی یکهو اومدی تو آشپزخونه بهم گفتی آداده یکهو چشام گرد شد خیلی تعجب کردم فدای صدا کردن بشه مامان چقدر شیرین زبون شدی خدا تو رو برام بزاره عسل مامان الان دیگه اسم پارسارو درست میگی کلمات مفهوم بیشتری پیدا کرده.شعر آی لاو یو رو میخونی البته فقط همون آی لا یو رو میگی جمله های کوتاه میگی مثل : آشین(ماشین) بابا-   مامان بیا بازی تو خوش زبون مامانی قلبمی عاشق آب بازی -گردش تو خیابون فقط دوست داری راه بری اسم و فامیلیتو بلدی.فامیلیه مامانتم بلدی.هر وقت ازت میپرسم اسمت و فامیلیت چیه؟ می...
26 فروردين 1392